|
دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:, :: 22:9 :: نويسنده : پرنس
می دانم نفس کشیدن هایم هم برایت دردناک است دیدن هر روزه ام شنیدن صدایم تک تک واژگانم زندگی شاید مزخرف ترین تجربه ی این دنیایم باشد می خواهم با توکل به خدا این مزخرف ترین را تبدیل به ملموس ترین خاطرات دنیایت کنم من هیچم با توکل به او و در کنارش 20 خواهم شد من تاریکی مطلقم با حضور او نور ابدی خواهم شد من حضیض ترین و پوچ ترین موجود در کنار او وجودیت خواهم یافت من با او بهترین و کامل ترینم و تو مرا با او شادترین و دلپذیرترین خواهی یافت دستت را به دلت بسپار قلبت را به من تا آنسوی هستی بیکرانم را با وجودت قسمت کنم ---------------------------------------------------------------------------------- سلام. مودمم درست شد. برگشتم پیشتون. پرنسس گفت کاش آنچه گذشت ر میذاشتی اما دیدم اصل متن توی وب هست گذاشتنش چندان حلاوتی نداره نه؟ حقیقتش ادامه داستان رو هم براتون نوشتم و گذاشتم که بنا به علل نامعلوم توی وب ثبت نشد. قشنگیش اینجاست که اصل مطلب هم یادم رفت توی word ذخیره کنم. شاید قسمته یه جور دیگه و با هیجان بیشتر براتون ادامه ش بدم. سعی خودمو می کنم قبل از خدمت رفتن دوست عزیزم جناب آقای ؟ تمومش کنم فردا پست جدید و ادامه داستان رو خواهید خوند clossed-5 نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |